حسین

حسین جان! نمى‏دانم خنجر کدامین کینه،
قلب عزیزى را شکافته است که آسمان چنین مى‏گرید .
نمى‏دانم دستان کدامین بغض،
گلوى نازک گل را شکافت
و غربت کدامین خیال،
اندیشه‏ام را ربود و مرا به نینوا برد
آن‏جا که دخترى سر بر شانه‏هاى نسیم گریه مى‏کرد .


حسین جان!آه از آن غربت و بى‏کسى،
آه از آن پیکر بى‏سر،
از زینب بى‏برادر و از نرگسان تشنه لب نینوا
با من بگو از کدامین دیار آمده‏اى که چنین آشفته‏اند اسیران روى تو،
از کدامین کوچه‏ى درد آمدى که سهم شب‏هاى غربت ما اشک بى‏تو بودن است .


لحظه‏اى درنگ کن! بگذار با نرگسان داغ‏دار به سرزمین درد سفر کنم
آن‏جا که در دامن پیچک‏هاى عاشق، سرهاى بریده خفته‏اند .
من محرم را با نام و یاد تو عاشقم یا حسین!
من شربت گواراى محرم را به یاد لب‏هاى تشنه‏ى عباست مى‏نوشم
و سینه‏زدن‏هایش را به یاد چهره‏ى سیلى خورده‏ى نوگل محبوبت رقیه دوست دارم .

مرا مهمان لحظه‏هاى نینوا کن

کربلا یعنی ...

کربلا یعنی تولی داشتن
مهر حیدر (ع) ، عشق زهرا (س) داشتن

کربلا یعنی تیرای شدید
از پلیدی های دوران و یزید

کربلا یعنی اطاعت از امام
  گه به حکم او نشستن گه قیام

کربلا یعنی به حق واصل شدن
یار حق، دشمن باطل شدن

کربلا یعنی بیا جانانه شو
گرد شمع حق پروانه شو

کربلا یعنی کتاب عشق حق
از الف تایای او سر مشق حق

کربلا یعنی که انسی با نماز
روی بر در گاه رب بی نیاز

کربلا یعنی که خون آب وضو
با خدا بی واسطه در گفتگو

کربلا یعنی همیشه مکتبی
تو حسینی، خواهر تو زینبی